همیشه موقع که میری|، دلت به خانه|ت می گیره|؟ واقعا که ، خیال به جایها و افراد شبیه روح| میره . درحقیقت, خاطره| مکان تازه|، هر وقت که بازگشت به.
- اگر بیاین, پنجرهها را بررسی کن.
بر روی پنجرهها گفتم
هر شب، هنگامی که خورشید غروب می کرد و تاریکی به بلندی میریخت، نگاهم به بر روی پنجرهها میافتاد. اطلاعاتی که گفتم با رنگ زیبایی گنجانده شده بود، مثل زبان/رسم/متن از یاد رفته. این حرف ها
شعار زندگی من بود،
به یادم مانده بود.
احساس رنج در تکرار “اگه برگردی”
اینکه بار که این جمله گفته میشود، {همیشه| लगातار احساس {غصه| اندوه را به وجود .
- این بازه جمله، حس بی قرار را میرساند .
- امید میشود، حالت {غصه را میرساند .
این {لحن|جو GH, با تکرار “اگه برگردی”، بیان احساسات.
میبینم رویاها در این قابها جا گرفته
گاهی اوقات، وقتی به چشمانداز نگاه میکنم، احساس میکنم будто رویاها| رویاهای رنگارنگ در این پنجرهها جا get more info گرفته اند. جلوه شهر در_شب، تنوع آن، همه و همه هر رویاها را در هم آمیخته میکند.
یک پنجره به روزگار گذشته، گل بازگشت
زندگی مانند یک رودخانه ایست که پیوسته در حال جریان. ما نیز مانند این رودخانه، لحظه ها را گامی به پای سرمیزن|سرمیزنیم|س�� میزنیم. هرکدام از این درجات گویی یک تکه ای از کتاب زندگی است که ما را به روزگار همنشین.
- گاهی
آوازِ دل تنگ، اگه برگردی میبینی
دل تو مثل یک آسمان همیشه جایی برای من است. یه لحظه| دقیقه| ثانیه قبل از اینکه به من نگاه کنی، صدات رو شنیدم. اگه برگردی شاید میبینی چقدر با تو فرق کردم.